Thursday, June 28, 2007




مثل گریه به خاطر یک چی؟
وسط خنده داری ِ غم ها
مثل غمگینی خود ارضایی
جلوی چشم گیج آدم ها

مثل می خواهمی که می خواهم
مثل برگشتن ِ من از « هرگز»
در سرم مردن ِ دو تا نقطه
در سرم مردن ِ دو تا قرمز

خیسی ات از لباس زیری که
عشق را ذرّه ذرّه حل کرده
توی تنهایی ِ من از خوابی
که پتوی ترا بغل کرده

لمس ِ دیوارهای نامرئی
درک یک اتفاق پیچیده
گریه ی بچّه ای خیالی که
وسط زن... و مرد خوابیده

حسّ ِ بی اعتمادی مردی
که به من می رسی و مأیوسی
تف شدن توی صورت دنیا
مثل یکجور فحش ناموسی...

سعی می کرد زندگی باشد
زور می زد جدا شود از زن
مثل یک فعل ِ من در آوردی
که خودش را بصرفد از « بودن » !

فعل ِ دیوانه وارِ بی نقطه
فعل مستهجن ِ دو مفعولی!!
زندگی توی نامه ی بی اسم
بین یک مشت حرف معمولی

بین تصویرهای غمگینی
که یکی با کمال بی شرمی...
...مگسی که به شیشه می چسبم
مثل رؤیای روشن و گرمی!

مثل شعری که خواستم امّا...
مثل مردی که در زنی دلسرد ↓
زندگی / می کند مرا با عشق
زندگی / می کند مرا با درد

No comments: