فکر کن که نشسته باشم و دست هام را زده باشم زیر چانه ام و دماغم را که چسبانده ام به شیشه یخ کرده باشد و نوکش قرمز شده باشد و خنده دار شده باشم و تمام شیشه ی جلوی چشم هام بخار گرفته باشد و نبینم خیابان را ..کوچه را..و انتظارِ تو را..
فکر کن که نشسته باشم ,آن ژاکت بنفشِ درشت بافتم را پوشیده باشم که آستین هاش می آید تا رووی انگشت هام و دست هام را زده باشم زیر چانه ام و انگشت هام پیدا نباشند زیر کشبافت آستین بنفش..
فکر کن که نشسته باشم و جوراب های حوله ای طوسی ام را پام کرده باشم و پاهام را جمع کرده باشم تووی شکمم و آرنج هام رووی زانوم باشد و دست هام را زده باشم زیر چانه ام و نوک دماغم که چسبیده به شیشه قرمز شده باشد..
فکر کن که نشسته باشم و شلوار طوسی گشادم را پام کرده باشم و چتری موهام چسبیده باشد به پیشانی م و از سرما گلووله شده باشم رووی صندلی سبزه ی کنار پنجره ...
فکر کن که نشسته باشم و زمستان رسیده باشد و سوز بیاید و من از تماشای عکس تو از روی دیوار کنار پنجره آمده باشم,نشسته باشم اینجا,گلووله شده باشم و تنم یخ کرده باشد و ژاکت بنفش درشت بافتم مرا بغل کرده باشد و لرزیده باشم..بغض کرده باشم..
فکر کن که نشسته باشم و بغض کرده باشم..بغض کرده باشم..
فکر کن که بغض کرده باشم..
فکر کن که نشسته باشم ,آن ژاکت بنفشِ درشت بافتم را پوشیده باشم که آستین هاش می آید تا رووی انگشت هام و دست هام را زده باشم زیر چانه ام و انگشت هام پیدا نباشند زیر کشبافت آستین بنفش..
فکر کن که نشسته باشم و جوراب های حوله ای طوسی ام را پام کرده باشم و پاهام را جمع کرده باشم تووی شکمم و آرنج هام رووی زانوم باشد و دست هام را زده باشم زیر چانه ام و نوک دماغم که چسبیده به شیشه قرمز شده باشد..
فکر کن که نشسته باشم و شلوار طوسی گشادم را پام کرده باشم و چتری موهام چسبیده باشد به پیشانی م و از سرما گلووله شده باشم رووی صندلی سبزه ی کنار پنجره ...
فکر کن که نشسته باشم و زمستان رسیده باشد و سوز بیاید و من از تماشای عکس تو از روی دیوار کنار پنجره آمده باشم,نشسته باشم اینجا,گلووله شده باشم و تنم یخ کرده باشد و ژاکت بنفش درشت بافتم مرا بغل کرده باشد و لرزیده باشم..بغض کرده باشم..
فکر کن که نشسته باشم و بغض کرده باشم..بغض کرده باشم..
فکر کن که بغض کرده باشم..
No comments:
Post a Comment