Monday, March 08, 2010

صداهای بلند آزارم میدهند..به طرز عجیبی در برابر ولوم های بالا حساسیت دارم..صدای آدم ها که میرود بالا من بغض میکنم..من بی هیچ دلیلی وقتی صدای آدم ها از حد نرمالش بالاتر میرود دست و پایم را گم میکنم..من بارها توی یک بحثی که میدانستم حق با من است وقتی میانه ی بحث آدمم صدایش را یک کمی بالا برده به آرامی,بدون هیچ حرفی خاموش شده ام..توی دلم بغض کرده ام و شاید حتا اشک هم ریخته باشم..همیشه توی بحث هایم,توی خانواده,دوست هایم,محل کارم,مدام زیر لب میگویم داد نزن..:من داد نمیزنم..صداتان را برای من بالا نبرید..من از صداها میترسم..من صدایتان که بالا میرود میخزم یک گوشه و بغض میکنم..مرا آهسته خطاب کنید..پشت تلفن جیغ نکشید چون من بی هیچ اراده ای گوشی را قطع میکنم..من از فریادهاتان میترسم..فرقی نمیکند زن باشید..مرد باشید..کودک باشید..گاهی اگر دیدید من آهسته با فنجان چای ام ور میروم و سکوت کرده ام فکر نکنید حرفتان آزارم داده..راستش من وقتی شما صداتان را بالا میبرید دیگر چیزی نمیشنوم..این یک بیماری باشد..یک فوبیا باشد یا هرچیز دیگر..من خط ولومی دارم توی این ذهن لعنتی ام,صداتان که از خط تراز من رد شود..ضربان قلبم که بالا برود..بغض که کنم..چشم هام که پر اشک شوند,شما دل مرا به درد آورده اید..خواه عاشقانه گفته باشید..خواه فحش و ناسزا..من شما را دیگر نمیشنوم..این شیشه نازک روح من با صوت شما شکسته میشود گاهی...

No comments: