يه وقتايی انگار که وسط زمستون پر از برف، لای پنجره باز مونده باشه، سوز سرما از يه درز باريک مياد توی تنت و استخونات يخ میزنن. میشی يه ملکهی برفی قنديل بسته. يه اينجور وقتايی بايد بغلت کنه، با يه هاااااا ی گرم و طولانی، تا دوباره يخ تنت باز شه، تا دوباره خون گرم تو رگهات به جريان بيفته. يه وقتايی اينجورياست ... و تو توی این زمینه ی هااااااا کردن دکترا داری رسماً
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment