ديگر نه براي من نه براي تو شاعري کردن افاقه نميکند
ديگر نه تو ساعتها زير پنجرهي خانمان سيگار دود ميکني نه من با زنگ يک تلفن قلبم از جا درميرود
ديگر مدتهاست از پيچهاي تند آن جادههاي سبز گذشتهايم و هيچکدام حواسمان نيست
ديگر نه من آنم نه تو آن
ديگر نه من نبضم سر به آسمان ميگذارد با يک سلام نه تو بغضت ميگيرد به آخرين نگاه
ديگر من نه آن سنگدل بيابانهاي خشکم نه تو آن دلشکستهي جادههاي غربت
ديگر نه بازيمان ميگيرد به قلقلکهاي گل ِ قالي نه پاهامان ميجنبد به بالا رفتن از چهارچوبهي در
شدهام عروس ترشيدهي ماه آن بالا
شدهاي داماد سوختهي قمارمان سر ِ يک لبخند اين پائين
شدهام چشم ِ ماه که مردهاي نيم بلوغ مثالم زنند بهر خوشآمد دخترکان ِ خمار ِ بازي ِ عصرگاهشان
شدهاي پيرِ قمار با آن دستهاي لرزان ِ غرق ِ عرق که انتظار ريختن تاسي هم مُحال است از آن
ديگر نه من آن فرشتهام که يافت مينشود در هفت گنبدِ اين تنگْ آسمان
نه تو آن اسبْسوار دنياي قصههاي کودکانهمان
ما که خود يک روز شاه خرابات اين مسکن ِ فاني بوديم شدهايم دُرديکش ِ عهدِ فراموششدهمان
شدهام بهانهي نصيحت مادران ِ کور به دختران تازه به بارنشستهشان
شدهاي اسوهي ناکامي
ما که قافيهساز شعرهاي داغ اين بازار بوديم شدهايم خردهفروش ِ معرفت سرِ دو راه ِ هر نا کجا آبادي
ما که به هر چرخمان فصلي عوض ميشد
ما که به هر دممان حرفي عوض ميشد
ديگر نه تو ساعتها زير پنجرهي خانمان سيگار دود ميکني نه من با زنگ يک تلفن قلبم از جا درميرود
ديگر مدتهاست از پيچهاي تند آن جادههاي سبز گذشتهايم و هيچکدام حواسمان نيست
ديگر نه من آنم نه تو آن
ديگر نه من نبضم سر به آسمان ميگذارد با يک سلام نه تو بغضت ميگيرد به آخرين نگاه
ديگر من نه آن سنگدل بيابانهاي خشکم نه تو آن دلشکستهي جادههاي غربت
ديگر نه بازيمان ميگيرد به قلقلکهاي گل ِ قالي نه پاهامان ميجنبد به بالا رفتن از چهارچوبهي در
شدهام عروس ترشيدهي ماه آن بالا
شدهاي داماد سوختهي قمارمان سر ِ يک لبخند اين پائين
شدهام چشم ِ ماه که مردهاي نيم بلوغ مثالم زنند بهر خوشآمد دخترکان ِ خمار ِ بازي ِ عصرگاهشان
شدهاي پيرِ قمار با آن دستهاي لرزان ِ غرق ِ عرق که انتظار ريختن تاسي هم مُحال است از آن
ديگر نه من آن فرشتهام که يافت مينشود در هفت گنبدِ اين تنگْ آسمان
نه تو آن اسبْسوار دنياي قصههاي کودکانهمان
ما که خود يک روز شاه خرابات اين مسکن ِ فاني بوديم شدهايم دُرديکش ِ عهدِ فراموششدهمان
شدهام بهانهي نصيحت مادران ِ کور به دختران تازه به بارنشستهشان
شدهاي اسوهي ناکامي
ما که قافيهساز شعرهاي داغ اين بازار بوديم شدهايم خردهفروش ِ معرفت سرِ دو راه ِ هر نا کجا آبادي
ما که به هر چرخمان فصلي عوض ميشد
ما که به هر دممان حرفي عوض ميشد
No comments:
Post a Comment