Tuesday, November 06, 2007



از این همه به دنیا آمدن خسته ام ! از این همه تحلیل رفتن ! چه کسی می تواند جای من را از تقویم پس بگیرد ؟ چه کسی می تواند حرفهای من را پس بگیرد ؟ چه کسی می تواند تو را ؟! آقا : من را ببخش که آدم نشدم و یک حوای زمینی زمینی زمینی ام . آنقدر که مردها از آرزوی داشتن من مدام زمین می خورند و می افتند بر سر من ! تو حاضر بودی بهشت را به یک تعارف من ببخشی اما سیبی نبود که من فریب بخورم !
من را ببخش آنقدر زخمی ام که وقتی به روحم دست می زنی دردم می آید و نمی توانی خوبم کنی .
از تمام کسانی که تولدم برایشان مبارک بود تشکر می کنم من را ببخشید که هیچ کار خوبی برایتان نکردم به جز این که به دنیا بیایم و مدام از خودم کم شوم !

2 comments:

Anonymous said...

تولدت مبارک عزیزم. تو مرا ببخش که نمی دانستم سالروز ولادتت را. مال کسی را نمی دانم و کسی هم مال مرا نمی داند. تو ببخش بدنه بشریت را که برایش آب می روی مدام. تو ببخش آنهایی را که میخوانند و مثل من نمی فهمند چه می گویی. تو فیلسوفی. بی تعارف تو فیلسوفی. بی تعارف تو حرفهایت تماماً فلسفی اند که رنگ ادب و شعر گرفته اند. تو ببخش من خسته را که ... نفهمم

Anonymous said...

با سلام و احترام متقابل
مجنون براي رسيدن به ليلي نيست كه تلاش ميكند. بلكه تنها براي اينست كه ميداند اين كار ليلي را خوشحال ميكند. عاشق هرچه ميخواهد براي معشوق است چه به او برسد چه نرسد. لطف و رضايت معشوق برايش بس است. شاد باشيد