آقاي رئيس !
آقاي دبير کل و حضار محترم !
چراغ هستى آدمى با تمناي رستگاري روشن بوده و هست وجوهر قيام پيامبران الهى و نيز موضوع ; آموزش حکيمان و مربيان برجسته بشر نيز چيزي جز رستگاري نبوده است .
آقاي دبير کل و حضار محترم !
چراغ هستى آدمى با تمناي رستگاري روشن بوده و هست وجوهر قيام پيامبران الهى و نيز موضوع ; آموزش حکيمان و مربيان برجسته بشر نيز چيزي جز رستگاري نبوده است .
با اينهمه آنچه در ساحت ; پيداي تاريخ ، دل را مى آزارد، محروميت و سياه بختى آدميان است محروميت زنان و مردان و کودکانى که ; تحت تاثير هواي قدرت هاي حاکم بوده و سياه بختى حاکمانى که ازشفقت و همدلى با مردم خود محروم ; بوده اند و نظام داخلى و حتى حکومت خوب در تاريخ ، دولت مستعجل بوده است .
شگفتا که کسانى به بهانه ; رستگاري مردم ، گاه بر انديشه و اراده آدميان لجام زده اند وآزادي آنان را سرکوب کرده اند و گاهى ديگر رستگاري را در برداشتن هر گونه لجامى از کام هوس سيري ناپذيرانسان و قربانى کردن عقل و عشق در پاي معبد هوس تفسير کرده اند.گاه به نام آزادي ، عدالت پايمال شده است و گاه ديگر به بهانه عدالت ، آزادي ; از ميان رفته است و در نتيجه بشر ، هم از آزادي عادلانه و هم از عدالت آزادانه محروم مانده است . از آن روز که کسانى علم حقيقى را آن دانستند که توانايى بياورد نه آنکه قدرت را مهار کند چند قرن بيش ; نمى گذرد. در اين مدت به جاي آنکه علم در خدمت رستگاري انسان و اعتلاي شخصيت او باشد، در بيشتر موارد در خدمت افراد و گروههايى قرار گرفته که جز به آيين سود و فايده نمى انديشند. در اين چند قرن ، علاوه بر پيشرفتهاي بزرگى که نصيب بشر شده است و بزرگ هم هست ، انسان بيش ازهميشه طعم تلخى و تبعيض را چشيده است .
هم اکنون بازماندگان دو جنگ جهانى که ويرانگري آن بيشماربوده است در ميان ; ما به سر مى برند و به رغم تاسيس سازمان ملل متحد که از دستاوردهاي مثبت بشري است ،از صلح واقعى ; مبتنى بر عدالت کمتر اثر مى بينيم . وضعيت در جهان عقب نگه داشته شده اسفبارتر است و بسياري از مردم اين بخش جهان دچار قحطى ، بى سوادي و بيماري و برخى در بند حکومت هايى هستند که حتى زحمت تظاهر به مردمى بودن و پيروي ; ازموازين دموکراسى را به خود نمى دهند و محروميت از پشتيبانى ملتهاي خود را با وابستگى به ; قدرت هاي سودجو و سلطه گر جبران مى کنند.حکومت هاي سرکوبگر وابسته ، امکان تجربه مردم سالاري را از مردم مى گيرند و با ادامه سرکوب و ترور ،فرهنگ خشونت را در جامعه حکم فرما کرده ، خواسته يا ناخواسته مخالفان خود را به استفاده از زور وخشونت تشويق مى کنند . و لذا در اين باب ، ملامت در درجه ; اول متوجه قدرت هاي تحميل کننده اين نظام هاو حمايت کننده از اين حکومت هاست که حتى سازمانهاي ; جاسوسى آنها به کارنامه زشت براندازي حکومت هاي ملى و حمايت از رژيمهاي غير مردمى مباهات ; مى کنند.اين تصوير از جهان ، زشت و چندش آور است و تا روزي که حکيمان و خردمندان زمام امور را از دست سياستمداران کم خرد و آزمند در نياورند، نمى توان يکباره اين تصوير را تغيير داد ولى با اينهمه به ; نظر من درآن سوي سياهى و تباهى ، در عمق تاريخ مى توان از زيباييهاي اصيل سراغ گرفت و به جرات ; مى توان گفت که زندگى بشر در مجموع ، رو به شکوفايى معنوي و مادي داشته است از جمله در همين ; قرن ، مبارزات ضداستعماري و حرکت استقلال خواهى بسياري از ملت ها را مى توان نمونه آشکاري از اين ; پيشرفت و شکوفايى دانست .
فروپاشى جهان دو قطبى در آخرين دهه اين قرن و سيرشتابان جهان و ملل ; خواستار تساوي به سوي احراز اقتدار و ابراز هويت در عرصه بين المللى ، گامى به پيش به شمارمى رود. روياي جهان تک قطبى و تحت قيموميت يک قدرت ، جز پنداري باطل و نشانه عقب ماندگى صاحبان اين ; پندار از سير تاريخ نيست و مطمئن هستم که حتى برخى از ملت هاي قدرتمند چون ملت آمريکا که ; سياستمدارانشان خواب جهان يک قطبى را مى بينند وبا سوء استفاده از نام پرآوازه اين ملت ها همه امکانات حيثيت ملى کشورشان را در پاي فزون طلبى برخى اقليت هاي صاحب منافع مادي و قومى قربانى مى کنند، به اين وضع رضايت نخواهند داد و رشد افکار عمومى غرب در جهت پذيرش رابطه صلح آميز بر پايه احترام متقابل گواه اين مدعاست .
اينک آقاي رئيس و حضار محترم ! اجازه مى خواهم از زبان انسانى سخن بگويم که از شرق ، از خاستگاه تمدن هاي درخشان و از مهدپرورش پيامبران والا مقام الهى : ابراهيم ،موسى ، عيسى و محمد آمده است .من از ايران سرفراز آمده ام به نمايندگى از ملتى بزرگ و پرآوازه که از دهها قرن پيش صاحب ; تمدن بوده و پس از پذيرش آيين اسلام ،در تاسيس و بسط تمدن اسلامى نقش ممتاز داشته است ملتى که با تکيه بر غناي فرهنگى و انسانى خويش تند باد هاي سخت خودکامگى و تحجر و نيز خودباختگى در برابر ديگران را از سر گذرانده و در دوران جديد تاريخش ، پيشتاز تاسيس جامعه مدنى و نظام مشروطيت در شرق جهان بوده هرچند که در اثر دخالت بيگانگان و نيز کم تجربگى در اين آزمون ، ناکاميهايى داشته ; است .ملتى که يکى از طلايه داران مبارزه با استعمار و منادي استقلال بوده ، هر چند نهضت ملى او با کودتاي خارجى شکست خورده است و ملتى که صاحب انقلابى مردمى است ، انقلابى که نه با کودتا و زور اسلحه آتشين که با سلاح کلام و ارشاد بر رژيم کودتا پيروز شده است و درمسير تجربه نوين خود، جنگ تحميلى هشت ساله و فشارها و تحريم ها و تهمت هاي گوناگون را تحمل کرده و بزرگترين قربانى ; تروريسم اين پديده شوم و نفرت انگيز قرن بيستم بوده است .
هم اکنون اين ملت با تکيه بر گذشته خود بى آنکه دچار ارتجاع شود به فرداي بهتر مى انديشد و راه خود را با پشتگرمى به اصول و موازينى که ريشه در هويت دينى ، ملى ، تاريخى و انقلابى او دارد و با بهره ; گيري از دستاوردهاي مثبت تمدن روزگار، با آزمايش وخطا به سوي آينده برتر مى پيمايد. انقلاب اسلامى ; ملت ايران به رهبري حضرت امام خمينى ، انقلاب کلام در برابر زور و سرکوب بودو مطمئنا انقلابى که ; براندازي اش با کلام بوده است ، در دوران ساختن و آباد کردن ، بيشتر و بهتر مى تواند متکى بر کلام ; ومنطق باشد و به همين جهت نيز به جاي جنگ تمدن ها منادي گفتگوي ميان تمدن ها و فرهنگ ها است .من ; از اين پايگاه و از منبر سازمان ملل متحد مى گويم که على رغم سختى ها و مصيبت ها ، سير زندگى بشر به ; سوي رهايى و آزادي است و اين تقدير و سنت تغيير ناپذير خداوند است و مطمئنا بدانديشى و زشت کاري ; برخى از بندگان او نمى تواند تقدير خداوندو مسير تاريخ را دگرگون کند. آقاي رئيس ! سابقه کلمه تاريخ از کلمه فلسفه بيشتر است و محور تاريخ ، انسان است و تاريخ عبارت است ; از بازتاب نور وجود بر جهات و شوون گوناگون آدمى و در نتيجه حقيقتى است کلى و يگانه در عين تکثر و تعدد واين يگانه هرگاه که جامه نوکند ، عهد جديدي به ظهور مى رسد.
داوري ما درباره تاريخ ، در گرو داوري ما درباره وجود آدمى است که مدار و محور تاريخ است .((بنى آدم )) که سعدي باتاسى به روايتى ; از پيامبر عظيم الشان اسلام و به زيبايى هر چه تمامتر ، آنان را به عنوان عضوهاي به هم پيوسته يک بدن ; توصيف مى کند ، در دسترس زيست شناسى و روانشناسى نيست . براي شناخت انسان بايد نگاهى ; فيلسوفانه و متفکرانه به بشر و تاريخ بيفکنيم .آدمى از آنجا که به دست خداوند و به صورت او آفريده ; شده است و پروردگار از روح خويش در او دميده است ، يک حقيقت بيش نيست و تاريخ او بيش از يک تاريخ ; نمى تواند باشد. دست خدا او را تاريخ و اختيار و قدرت انتخاب ، و صورت خداوند او را فرهنگ ومعنويت ، و روح پروردگار او را زندگى و جنبش بخشيده است . از اينجاست که انسان داراي تاريخ و فرهنگ و آزادي ; است . وحدت بشرو يگانگى تاريخ انسانى ، علاوه بر مبداء مى تواند وحدت ، غايت و نهايت نيز داشته باشد و غايت تاريخ چيزي جز فرهنگ معنوي وشرط لازم آن يعنى آزادي واقعى بشر نيست .
انسان چه در چنبر ادوار هميشه تکرار شونده هستى گرفتار باشد و چه در آنات و ايام زمان تاريخى ، و تاريخ را چه تاريخ به پيش ببرد، چه سوايق نفسانى ، چه شيوه توليد و چه قهرمان ابر مرد ، نکته مسلم آن ; است که فقط با اکسير ايمان که عبارت است از (( برداشته شدن قيدهاي جديد و قديمى از دست و پاي آدمى ; )) مى توان از دايره تکرار ازلى يا از سلطه ضرورت تاريخى به فراخناي آزادي و رهايى فراز آمد. همچنانکه با نفس حياتبخش آزادي است که امکان انتخاب معنويت و ايمان فراهم مى شود و او مى تواند چنين بسرايد که :((چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد.)) و يا (( اگر به کوه بگويد که به دريا فکنده شود چنين گردد.))با چنين فهم و تفسير از آزادي است که مى توان از کرامت و فضيلت انسان ، هم در برابر استيلاي سياسى دولتها و هم در برابر هجوم بادهاي مسموم نوميدي و سرگشتگى دفاع کرد و سير تاريخ را به سوي آزادي دانست .تاريخ انسان ، تاريخ آزادي است و تنها فهم تاريخ به مثابه ميدان تجلى آزادي است ; که مى تواند گذشته را بر ما مفتوح و ما را از آن بهره مند سازد، و با عزل نظر از همه نظام هاي فلسفى که ; کوشيده اند براي تاريخ معنى ، جهت و قوانين تحول بيابند، چون تاريخ بشري تاريخ آزادي است ، انسان آزاد از قيدهاي تحميلى و استثمار و استعباد اجتماعى و نيز آزاد از زنجيره غرايز تلطيف نشده حيوانى ; چون خشونت و درنده خويى ، طبق سرشت انسانى خود جانب حق و عدالت را خواهد گرفت و تاريخ انسان ، تاريخ شکوهمندي حق و فعليت يافتن عدالت خواهد بود و اين سخن رامى توان بيان ديگري از نظريه دينى ; معروف مهدويت دانست . کوتاه سخن اينکه ، تاريخ را چه تجربى و استقرايى بررسى کنيم و چه شهودي ، غالب متفکران نهايتا يک ; سخن مشترک دارند و آن عبارت است از شکوفايى بيشتر حقيقت انسان و رفع پرده ها و موانع از ذهن و قلب او . من عمدا به جاي اصطلاحات متداولى چون پيشرفت تاريخى ، کلمه شکوفايى را به کار بردم تا تاکيد کنم که طرفدار هر کدام از نظريه هاي معروف و مهم فلسفه تاريخ باشيم ،مى توانيم در اين استنباط عمومى کلى از تاريخ همصدا باشيم .ايجاد و استمرار سازمان ملل متحد را مى توان شاهدي بر حرکت تکاملى ; جهان و جامعه بشري تلقى نمود. اينکه در زمان ما نياز به کوشش و بحث زياد نيست تا همگان بپذيرند که به ; جاي جنگ و خونريزي و کشتار مى توان و بايد با يکديگر گفتگو کرد، چندان آسان به دست نيامده است .
البته تا وقتى زورمندان کم خرد اين امکان و قدرت را داشته باشند که در لحظه يى کوتاه ، گل و لبخند و اميد درخت را با تيغ بلاهت و قساوت از چهره زمين پاک کنند، بايد جشن پيروزي نهايى کلمه بر شمشير را به ; تاخير انداخت . قرن گذشته علاوه برجلوه هاي خشونت و انسان آزاري استعمار قديم و بيداد بى همانند ميراث خواران جديد آن ، قرن ظهور و سقوط حکومتهاي توتاليتر نيزبود. اميد است قرن آينده قرن نظام ها حکومتهايى باشد که زور و خشونت را تقديس نکنند و باطن قدرت سياسى ، محبت و عدالت باشد به ; گونه اي که گفت وگوي تمدن ها مظهر و مجلاي آن باطن باشد. آقاي رئيس ، خانم ها و آقايان ! اينک پرسش اين است که آيا سازمان ملل متحد در اين جهت چه تحولى در درون خود به اقتضاي وضعيت ; جديد ايجاد خواهد کردو چه تاثيري در اين سير و صيرورت زندگى بشر خواستار رستگاري خواهد داشت ; ؟به نام جمهوري اسلامى ايران پيشنهاد مى کنم که به عنوان گام اول ، سال 2001، از سوي سازمان ملل ; سال گفت وگوي تمدن ها ناميده شود ، با اين اميد که با اين گفتگو، نخستين گامهاي ضروري براي ; تحقق عدالت و آزادي جهانى برداشته بشود.از والاترين دستاورهاي اين قرن پذيرش ضرورت و اهميت ; گفتگو و جلوگيري از کاربرد زور ، توسعه تعامل و تفاهم در زمينه هاي فرهنگى ، اقتصادي و سياسى و تقويت مبانى آزادي و عدالت و حقوق انسانى است . استقرار و توسعه مدنيت ، چه در صحنه کشورها وچه ; در پهنه جهانى ، در گرو گفتگو ميان جوامع و تمدن ها با سلايق ، آرا و نظرات متفاوت است .
اگر بشريت در آستانه هزاره و قرن آتى تلاش و همت خود را بر نهادينه کردن گفتگو و جايگزينى خصومت و ستيزه ; جويى با تفاهم و گفتگو استوار سازد، دستاورد ارزشمندي براي نسل آتى به ارمغان آورده است .از سوي ; ديگر جا دارد مااعضاي سازمان ملل متحد به بازنگري در تاريخ شکل گيري اين سازمان بپردازيم و با گفت وگوي منطقى ، آن را اصلاح و کامل کنيم . شکل گيري سازمان ملل متحد همزمان با دوره سياهى از زندگى بشر بود که بسياري از کشورهاي عضو ، شرايطتلخ و شوم دوران استعمار را تجربه مى کردند و در نتيجه سازمان ، نمادي از سلطه باشگاه قدرت ناعادلانه حاکم در جهان شد. امروزشرايط دگرگون شده ; است و فرصت تجديد سامان اين سازمان و بخصوص تغيير ساختار شوراي امنيت فراهم آمده است .در اينجا لازم مى دانم به گفته راهگشاي رهبر معظم انقلاب اسلامى در سخنرانى افتتاحيه نشست سران ; کنفرانس اسلامى در تهران اشاره کنم که کشورهاي اسلامى به نمايندگى از يک ميليارد و چند صد ميليون ; نفوس ، داراي يک کرسى دايم در شوراي امنيت سازمان ملل متحد شوند و تا وقتى حق وتو باقى است ، ششمين عضو داراي حق وتو در آن شورا باشند و همين امر را مى توان نسبت به کشورهاي عضو جنبش ; عدم تعهد نيز تعميم داد. وقت آن رسيده است که همگى با تفاهم ، بر حق تبعيض آميز (( وتو )) خط بطلان بکشيم و گام ديگري را در به رسميت شناختن حق مساوي و عادلانه همه کشورهاي عضو برداريم .
آقاي رئيس ،
حاضران محترم !
بياييم همگى عليه نسل کشى ، تجاوز و تحقير انسان در گوشه گوشه جهان ، دست اتحاد به هم بدهيم و جلوي فاجعه هاي ننگينى که از جمله در فلسطين و افغانستان و کوزوو و در بسياري از نقاط افريقا و آسيا آمريکاي لاتين ، چهره انسانى اين قرن را سياه کرده است ،بگيريم .امنيت و صلح در خاورميانه که امري ; ضروري است ، با به رسميت شناختن حق همه فلسطينيان براي حاکميت بر سرزمين آباء واجداديشان ; برقرار خواهد شد. بيت المقدس اشغالى خانه تفاهم و گفتگو است و به اين جهت صداي بيت المقدس که از اعماق تاريخ به گوش مى رسد صداي بالذات ضد نژادپرستى و ضد صهيونيستى است . در بيت المقدس ، اديان ; بزرگ مى توانند در کنار يکديگر به طورمسالمت آميز زندگى کنند و سلطه حکومت اسراييل در آنجا مخالف ; اين همزيستى و همدلى است . فلسطين خانه فلسطينينان ( اعم ازمسلمان و مسيحى و يهودي ) است نه ; آزمايشگاه هوسهاي خشونت آميز صهيونيست ها.در افغانستان هيچ راه حل نظامى اي براي از بين رفتن ; مشکل وجود ندارد.
حاضران محترم !
بياييم همگى عليه نسل کشى ، تجاوز و تحقير انسان در گوشه گوشه جهان ، دست اتحاد به هم بدهيم و جلوي فاجعه هاي ننگينى که از جمله در فلسطين و افغانستان و کوزوو و در بسياري از نقاط افريقا و آسيا آمريکاي لاتين ، چهره انسانى اين قرن را سياه کرده است ،بگيريم .امنيت و صلح در خاورميانه که امري ; ضروري است ، با به رسميت شناختن حق همه فلسطينيان براي حاکميت بر سرزمين آباء واجداديشان ; برقرار خواهد شد. بيت المقدس اشغالى خانه تفاهم و گفتگو است و به اين جهت صداي بيت المقدس که از اعماق تاريخ به گوش مى رسد صداي بالذات ضد نژادپرستى و ضد صهيونيستى است . در بيت المقدس ، اديان ; بزرگ مى توانند در کنار يکديگر به طورمسالمت آميز زندگى کنند و سلطه حکومت اسراييل در آنجا مخالف ; اين همزيستى و همدلى است . فلسطين خانه فلسطينينان ( اعم ازمسلمان و مسيحى و يهودي ) است نه ; آزمايشگاه هوسهاي خشونت آميز صهيونيست ها.در افغانستان هيچ راه حل نظامى اي براي از بين رفتن ; مشکل وجود ندارد.
اعلام انزجار گسترده جهانى نسبت به قتل عام هاي وسيع ونسل کشى ، بويژه قتل ; فجيع ديپلمات ها و خبرنگار ايرانى و ادامه اسارت کمک رسانان ايرانى توسط طالبان ، ضرورت فکر در اين ; فجايع و اقدام عاجل براي محاکمه و مجازات عاملان اين جنايات را مى طلبد . سرزمين افغانستان با مردم ; رشيد و فرهنگ دوست ، اينک به پايگاه اصلى خشونت و ترور و توليد و توزيع مواد مخدر تبديل شده است . مردم افغانستان همچون مردم ديگر نقاط جهان حق انتخاب دارند وحق دارند از حکومتى فراگير با پايگاه ; وسيع اجتماعى که همه اقوام ، همه گروهها و سلايق را نمايندگى کند برخوردار باشند . اين تنها راه اعاده ; آرامش به افغانستان است . اما براي نيل به آن ، به تصميماتى جدي وهمکاري همه جانبه نياز است تا امکان ارتزاق گروهها از طريق توليد مواد مخدر ، فروش سلاح و نيز تروريسم مسدود گردد.سازمان ملل ; متحد به کمک سازمان کنفرانس اسلامى و کشورهاي ذي دخل مى توانند هر چه زودتر همه طرف هاي درگير را به پاي ميزمذاکره بکشاند و زمينه را براي انتخاب آزاد مردم مظلوم و رنج کشيده افغانستان فراهم آورد ياغيان را با پشتوانه اراده جهانى به سر جاي خود بنشاند و از هم اکنون براي بسيج کمکهاي بين المللى ; پس از دستيابى به اين شرايط ضروري سياسى ، برنامه ريزي و هماهنگى کند.در کوزوو بايد حق عادلانه ; مردم تحت فشار اين ايالت به رسميت شناخته شود و دولت يوگسلاوي وادار شود که به اين حق ; احترام بگذارد. آقاي رئيس ، خانمها و آقايان ! کوشش صادقانه براي مبارزه با تروريسم ، در تمامى اشکال آن و از جمله تروريسم دولتى ، يکى ديگر از نکات مورد اهتمام جمهوري اسلامى ايران است .
تروريسم ، محصول نوميدي و پوچ انگاري ( نيهيليسم ) است و در جهانى که بر مدار قهر و غلبه مى چرخد ، مبارزه جدي با تروريسم از حد حرف و شعار جلوتر نخواهد رفت . مبارزه واقعى با تروريسم بايد همراه با مبارزه براي عدالت باشد . البته اين سخن نبايد به ; معنى توجيه نوعى تروريسم تفسير شود. ما به صراحت اعلام مى کنيم که به اقتضاي موازين دينى و اخلاقى فرهنگى خود، با تروريسم در کليه اشکال آن مخالفيم و با آن به جد مقابله خواهيم کرد. خلاصه آنکه بايد براي ريشه کن کردن حقيقى اين پديده شوم ، همراه با مبارزه با عوامل فعلى آن از طريق همکاري جدي و شفاف بين المللى ، در راه تحقق عدالت در جهان کوشش کنيم .جهان در آستانه هزاره سوم بايد از کابوس ; جنگ هسته اي و سلاح هاي کشتار جمعى نيز رهايى يابد . آزمايش هاي اخير هسته اي درمنطقه ما به ; نگرانيها و پيچيدگيهاي جديدي دامن زده که اين ضرورت را دو چندان مى کند.ما بايد بپذيريم که فکر دستيابى به امنيت از طريق اين تسليحات ، توهمى بيش نيست . نمايش عزم جهانى براي نابودي تمامى زراد خانه هاي کشتار جمعى در يک چارچوب زمانى معين ، مبارزه با توليد وگسترش اين سلاح ها را هدفمند و پرشتاب خواهد نمود . ايجاد مناطق عاري از سلاح هاي کشتار جمعى بويژه در منطقه خاورميانه ، گام اوليه ; مناسبى در مسير مبارزه با بى اعتمادي و تشنج ناشى از اين تسليحات است .
ما به عنوان قربانيان سلاح هاي ; کشتار جمعى ، بيش ازديگران بر آثار دهشتناک اين سلاح ها واقفيم و لذا در تاسيس و تقويت ترتيبات جهان ; شمول براي امحاي آنها پيشتاز خواهيم بود.امنيت ، توسعه و رفاه در جهان سوم مستلزم تقويت مبانى ; همکاري و بکارگيري روش هاي حساب شده به منظور اعتماد سازي است . خوشحاليم که هشتمين نشست ; سران کنفرانس اسلامى در تهران ، با تشخيص اين ضرورت ، ساز و کار مناسبى را براي تقويت همکاري ; واعتماد بر مبناي گفت و گو ميان کشورهاي اسلامى پايه گذاري کرد. من در اينجا به عنوان نخستين گام در اين مسير ، کشورهاي منطقه خليج فارس را که در يک دهه شاهد دو جنگ ويرانگر بوده اند ، به ايجاد يک ; نظام امنيت و همکاري در منطقه خليج فارس دعوت مى کنم . کوتاه سخن آنکه اعتماد و صلح بدون بازنگري جدي مبانى فکري جنگ سرد، ميسر نيست . توسعه فرهنگ ; صلح نيازمند پذيرش نقش سازنده ملت ها و پرهيزي از سلطه طلبى ، يکجانبه گرايى ، تقليل و حذف است ; جمهوري اسلامى ايران به اقتضاي مبانى اعتقادي و مايه هاي تمدن ديرپاي خود، خواستار جهانى سرشار از صلح و آرامش براساس کرامت انسانى است و تشنج زدايى را سر لوحه سياست خارجى خود قرار داده ; است و بر مبناي اصول انقلاب اسلامى ، سياست موزون گسترش روابط با همسايگان و ديگر کشورها را بر پايه احترام عملى به استقلال و برابري حقوق بين کشورها، ادامه خواهد داد.صلح تمام عيار، علاوه بر صلح ; ميان انسان ها شامل صلح ميان انسان وطبيعت نيز مى شود .انسان بايد از غلبه و استيلا بر طبيعت دست بر دارد و در آينده ، بيشتر بر هماهنگى ميان انسان و طبيعت تاکيد کند.حفظ محيط زيست به مثابه ميراث ; مشترک طبيعى از مهمترين اولويت هاي قرن آتى است .
در پايان سخن مايلم بر نقش خانواده ، زنان و جوانان در ساختن فردايى بهتر، و تحکيم بنيانهاي جامعه مدنى جهانى تاکيد نمايم .خانواده بستر بى بديل ; رشد جامعه بشري و اعتلاي شخصيت فردي اجتماعى انسان است . متاسفانه در روزگار ما و بخصوص در جهان صنعتى ، پايه هاي خانه و خانواده بشدت لرزان شده است و خطر فروپاشى آن تهديد بزرگى براي ; زندگى سالم مادي ، معنوي و عاطفى بشر است . همت جهانى بايد براي مقابله با اين خطر برانگيخته شود تا مبادا چراغ اين کانون گرم محبت و عاطفه و تربيت ، در برابرتند باد هاي سرد سود طلبى و هوس پرستى و ظاهربينى به خاموشى گرايد.
تلاشهاي جهانى براي ترويج احترام و حفظ و گسترش حقوق زنان ، نيازمند بازنگري در نگاههاي سنتى و متداول ناصواب نسبت به زن است . هم ديدگاهى که با پندار نادرست برتري ; مرد ، به زن و مرد و انسانيت جفا مى کند و هم آنکه با ناديده گرفتن اختلاف ميان زن ومرد، همان ستم را روا مى دارد. بايد بپذيريم که زن و مرد هر دو انسانهاي بزرگ و شايسته رشد و پيشرفت عقلانى ، عاطفى ، فکري ،اجتماعى ، فرهنگى و سياسى در جامعه هستند و توسعه همه جانبه و پايدار، تنها با حضور و مشارکت فعال هر دو ميسر مى شود.ملل متحد در آستانه قرن و هزاره آينده بايد نسل آينده را که صاحب ; اين قرنند باور کند و آنچه را که لازمه اين باور است ، بپذيرد.بپذيريم که قيم جوانان نيستيم و جوان بايد آگاهانه و مختارانه در فرآيند رشد و توسعه حضور داشته باشد.با چنين ديدگاه نو و به کمک توان و انديشه پوياي نسل جديد ، يقينا مى توان آينده اي به مراتب بهتر و درخشان تر براي قرن آتى رقم زد. از توجه شما متشکرم .
No comments:
Post a Comment