Tuesday, July 13, 2010


یه وقتایی هست در زندگانی، که همه‌چی به حالت تعلیق درمیاد، همه‌چی پا در هوا می‌مونه. می‌شی یه آدم استند-بای. برای هیچ پروسه‌ی طولانی‌مدت‌ای نمی‌تونی تصمیم بگیری. نمی‌دونی شیش ماه دیگه هستی یا نه، رو پایی یا نه. زندگی‌ت مختل می‌شه .

تا حالا به این وضوح تو هم‌چین شرایطی گیر نکرده‌ بودم. نمی‌دونم اگه آدم پارسال یا پنج سال پیش‌ام جای الانِ من بود چه واکنش‌ای نشون می‌داد. منِ این روزا اما دوباره رو آورده به «کارپه‌دیم»، دوباره «دم رو غنیمت بدون» شده برا خودش. زیاد به آینده فکر نمی‌کنه. به گذشته هم سعی می‌کنه فکر نکنه. آینده‌ای که به چارتا برگ کاغذ وصل باشه و گذشته‌ای که کل‌ش با چارتا کلمه می‌تونه بره زیر سؤال، به درد خودشون و خانواده‌ی پدری‌شون می‌خورن. منِ این روزا تو لحظه تصمیم می‌گیره کدوم کارو بکنه کدوم واکنش‌و نشون بده کدوم تصمیم‌و بگیره. «فالو یور هارت» شده. زیاد به حواشی فکر نمی‌کنه. اگه الان هوس می‌کنه بره فلان رستوران فلان غذا رو بخوره، می‌ذارم بره. کاری به کارش ندارم. نصیحت‌ش نمی‌کنم که الان این غذاهه برات خوب نیست یا چی. منِ الانِ من از اون آدماس که باید باهاشون مدارا کرد یه مدت، باید هواشون‌ رو داشت تا این دوره بگذره. تا تکلیف‌ش با خودش مشخص شه. می‌خوام بگم خودم حواسم هست وقتایی که می‌بینم زده به سرش، تو نمی‌خواد چشماتو برام گرد کنی. من دارم به‌ش زمان می‌دم، تو هم همین کارو بکن، باهاش دوست باش. قبلنا تو خیلی موقعیت‌های بدتر از اینم بوده، از پس‌ش برمیاد. فقط یه خورده زمان می‌خواد، یه خورده فضا می‌خواد، . همین.

No comments: