Friday, January 07, 2011

ساده !

نمی‌دانم یادتان هست یا نه. یک‌زمانی آقایی می‌آمد توی برنامه کودک و اصرار داشت که می‌شود با همین چیزهای ساده که تو خانه‌ی هر کدام از ما پیدا می‌شود اسباب بازی ساخت، قاب عکس درست کرد و یک پلنگ کاغذی بین دو و سه بعدی سر هم کرد. من از همان زمان نسبت به این خیلی ساده حساس شدم. توی عالم بچگی هم تا جا داشت با خواهر کوچیکه، آقای خیلی ساده را مسخره کردیم. خودکار را باز می‌کردیم و همه چیزش را می‌ریختیم بیرون. بعد مثلن فنر را بر‌می‌داشتیم می‌گفتیم خیلی ساده با این فنری که توی خانه‌ی هر کدام از ما هست می‌شود خودکار ته‌فشاری ساخت. فنرهایی که هر روز دور می‌ریزیم. این فنرها را باید نگه داریم. بعد قطعات عجیب غریب کوچک را بر می‌داشتیم و می‌گفتیم اینا که دیگر خیلی هم کوچک است و خب معلوم است که همه‌ی ما از این‌ها داریم. سر همش که می‌کردیم  رو به دوربین خیالی خودکار را چند بار فشار می‌دادیم تا سرش بیاید بیرون، برود تو، بیاید بیرون، برود تو. بعد برمی‌گشتیم رو به یک دوربین خیالی دیگر می‌گفتیم به همین سادگی! حالا شما یک خودکار دارید. آخر هم از لبخند پهن به دوربین سوم و بچه‌های تو خانه که هیچ‌کدام از این‌ها را نداشتند حال‌مان خوب می‌شد. 

آشپزی‌های تلویزیون هم‌ که مدل غنی‌شده‌ی آقای برنامه کودک بود. هویج‌ها خودشان نگینی شده بودند. خیلی ساده فقط باید آن را به مخلوط در حال پخت اضافه می‌کردیم. خیلی ساده‌ها همین‌طور تکثیر می‌شدند و دریغ از یک ساده. خیلی ساده باید می‌زدیم دنده یک و پا را آرام از روی کلاج بر می‌داشتیم. بعد هم ماشین سرفه می‌کرد و ما هربار بیست سانت می‌پریدیم جلو و خاموش. آقایی  هرسال چند شب قبل کنکور می‌آمد توی اخبار ده و نیم شبکه‌ی دو و می‌گفت خیلی ساده، همه‌چیز همان‌هایی‌ست که تو کتاب‌ها بوده، دانش‌آموزان استرس نداشته باشند.  اما کی‌ می‌رفت دانشگاه؟ دشمن. بعدها هم که به سختی رفتیم دانشگاه آقای اقتصاد کلان مآد اول نمودار  کشید، بعد چند تا فرمول نوشت و دوباره یک نمودار  کشید. آخر هم به ما گفت به همین سادگی بروید یک مغازه میوه فروشی، همین میوه فروشی که سر همه خیابانها هست ، یک لیست قیمت بگیرد و نمودار رابطه سیب زمینی با موز را بکشید ، به همین سادگی !

 چیزهای ساده به نظرم هیچ‌وقت پای‌شان به حرف‌های ما باز نشده. ساده کشیدن سیگار است. خط خطی کردن کاغذ وقت تلفن حرف زدن است. گرفتن یک عکس برای صبح‌شو‌ست. حتی پر کردن نمک‌دان هم ساده نیست. خاراندن پشت هم ساده نیست. ساده برداشتن قند از کنار لیوان چای است. ساده نشستن توی رستوران و سفارش غذاست. حتی کاغذ را هم نمی‌شود بیشتر از هشت بار تا کرد. ساده‌ها خیلی مظلوم واقع شدند. به چشم نمی‌آیند. کسی درس‌شان نمی‌دهد. کسی توی اخبار نمی‌گوید استرس نداشته باشید این چای از همان قوری ریخته شده، خیالتان راحت. ساده‌ها باید خیلی ناراحت باشند که اسم‌شان دزدیده شده. که مشکل‌ها زیر نام‌شان تبلیغ می‌کنند، شرکت می‌زنند، دستور آشپزی می‌دهند. یک روز سر فرصت ساده‌ها را لیست می‌کنم. برای حمایت‌شان کمپین راه می‌اندازم. دست‌شان را می‌‌گیرم می‌برم تلویزیون. معرفی‌شان می‌کنم. کاری می‌کنم که هویج‌های نگینی و بادمجان‌های شکم‌خالی خودشان بی‌سر و صدا از در عقبی بروند. بعد هم یک چیز واقعن ساده را بالاخره آموزش می‌دهم. همین من.

No comments: