لولهي جاروبرقي را از روي فرش آوردم بالا تا روي تخت وُ صندلي وُ .. ميلهي آهنيش را كندم وُ كوتاه كه شد بردمش روي ميز وُ خاك ِلاي شيرازهي تمام كتابهاي ايستاده روي ميز و گرد ِ روي جلد تمام مجلههاي خوابيده را دادم خورد. روي مُدِم و لاي شمارههاي تلفن و زير گوشيش هم پر خاك بود. لوله را گرفتم روي كيبرد. دكمهي "ايكس" را كند كه بخورد فوري با انگشت شست و اشاره از گلوش كشيدم بيرون. جاروي حالا خپل را جمع كردم و گذاشتم چمباتمه بزند كنار ديوار. خوشحال وُ پيروز نشستم سر تايپ. هي ديدم انگشتم روي ايكس نميرود. اصلا لازمم نيست ايكس. غصهم گرفته كاش از گلوش نكشيده بودم بيرون. آدم "ط"ي دستهدار نداشته باشد اما جاروبرقيش اينجوري كز نكرده باشد كنج ديوار كه چرا نذاشتي بخورم