Friday, July 03, 2009

چرا اینقدر دیر ظهور میکنی؟


کناری سیگار می­کشد دودش می­آید گلوی من را پر می­کند، بغض ِ تو را می­شکند ،قلب ِ مرا تکه پاره می­کند. سرطان می­آید ریه­ی مرا بو می­کشد، تو را می­جوید، بغض، مرا خفه می­کند ، موسیقی دخالت می­کند .رای­اش را برمی­گرداند اخلاق بازنده­ می­شود، مرد بی­ادب ، آب گل­آلوده ، شاعر مرده!
دم­ها گرم می­شوند، خونها یخ ! شرافت مسابقه می­دهد، اسلام به پای­اش می­رسد ،برایش جفت پا می­گیرد. صداقت جفتک می­اندازد ، دیوار شکسته می­شود،باز باید دوید ! دیوار شکسته می­شود! هنوز باید دوید ،دیوار.. گویا همیشه باید دوید ! مرد می­ایستد. ملت پشتش سریال می­بینند. آن طرف­تر اتفاقی که نمی­افتد هیچ ،ملت سر ِ رای خود می­ایستند. من بغض می­کنم ،تو آینده نگری!
آسمان پایین آمده، تو ظهور نمی­کنی !کوه پنبه شده، تو ظهور نمی­کنی !ستارگان به زمین افتاده­اند، سم اسبها ،هر کدام به قدر یه آسیاب شده­است ،تو ظهور نمی­کنی !دروغ پیروز می­شود ،تو ظهور نمی کنی! من می­ترسم، تو ظهور نمی­کنی !من شک می­کنم، تو ظهور نمی­کنی !من فراموش می­کنم ،تو ظهور نمی­کنی! من باور می­کنم ،تو ظهور نمی­کنی! من که بی­ایمان می­شوم، تو تازه ظهور می­کنی ! قمه­ات را می­کشی، دستت را بر آسمان می­بری ،طلب شفاعت می­کنی، من باور نمی­کنم! عقوبت می­آید، من باور نمی­کنم !شمشیر می­کشی، من باور نمی­کنم!
سرطان مرا کشت ! سرطان ِ سیگارت پتیاره­ام کرد ،موسیقی شبانه­اش مسلمانم! من گیج شده­ام. من هر لحظه از دینی به دینی در­می­آیم ،از باوری به باور دیگر! تبت تند که نمی­شود ،هیچ !در این چله­ی زمستانی با سردیت هم باید سر کرد!

No comments: