Sunday, October 14, 2007


















از کبودی گردنت شروع می کنم

بگذار
تخت تو را ، وسط جنگل رها کنم
با ملحفه های شطرنجیش
حرکت اول :
سینه ام صدای شیر میدهد
نعره بزن!
بچه آهوی تو اینجاست
که شکار شود
(شعر جدیدی شدم بخوانم؟)
حرکت دوم :
_ شعر _
از لبهام
بوسه های کوتاه
طولانی می شوی
مثل عادت ِ درد دارِ ماهیانه ام
تو؟!
تو از تمام ِ قرص ها
ماه تری،
بی اثر تر!
خودم را گول میزنم
این کبودی
ماه گرفتگی نیست
پاک می شود
حرکت سوم .
یک مهره کم !
گول _ زده شدم
خوردم
به اسب نری
که قرار نبود مادیانش را ببرد
که قرار نبود،
که قرار نیست،
که قرار...
احمقانه ترین افسار ِ این جنگل
در دستان ِ دختران ِ چاه های عمیق
بنویس
حرکت چهارم.
یقه ات را بالا می کشی
سرفه میکنم
رها می کنی
مرا
وسط جنگل
بانوی برهنه
ملحفه می شورد
در رودخانه ای که...
از آب ِ چاه!
چهار حرکت
تو راپایین میکشد
از این ماه!

3 comments:

Anonymous said...

نه، قبول نیست!
حرکت اول؛ خفه شو دنبالم کن. حرکت دوم؛ خسته ای بقلت کنم؟
حرکت سوم؛ میخواهی بخوابیم کنار هم، سردت شده؟
حرکت چهارم؛ سینه هایت خوش میدرخشند، بدنت درخشش جاودانه ای دارد - دست نمی زنم به تقدس درونت... حرکت پنجم: کیش ومات! تو حامله شدی؛ باردار عشق

Anonymous said...

ببین؛ دیونه ی گلم؛ فوق العاده وحشتناک زیبا بود. دیوانه کننده بود. زبونم نمی تونه بگه چقدر اما وحشتناک معرکه بود...

Anonymous said...

عزیزم دویست صفحه رو که نمی تونم بنویسم اینجا؛ کور میشم، کچل میشم احتمالاً چلاق هم می شم.
بیشتر گزارش به مسائل جانبی که مثلاً روز فلان در اتاق جنگ چی گذشت؛ هیتلر چه رفتاری داشت؛ فلان روز دیوانه وار داد میزد؛ یه روز دیگه از فشار درد شکست مریض شد و نمی تونست از تخت بیرون بیاد و... این چیزا اختصاص داره؛ همین که هیتلر در ساعات آخر رو چه جوری میگزرونه شاید مهم باشه و چند تا نکته ی مختصر دیگه که اینها رو امیدوارم فرصت کنم و بنویسم
اما قبل از نوشتن باید تحقیق کوچکی هم بکنم که آیا دارم حقیقت رو می نویسم یا نه و این کار مورخیه که بهتره تا مطمئن نشدیم چیزی نگیم که تحریف در تاریخ نشه
ممنونم عزیزم از حضورت