علم و معاش و تو
قبل تر ها سه دلیل من بود برای بیرون آمدن از سوراخم
بعد تو تلخ شدی، رییس بزرگ عذرم را خواست، قید این یک برگ مدرک را هم زدم
حالا هم هر چه ضرب و تقسیم میکنم میبینم دیگر هیچ بوی پنیری نمیتواند من را از این تو بیرون بکشد،
حالا هم هر چه ضرب و تقسیم میکنم میبینم دیگر هیچ بوی پنیری نمیتواند من را از این تو بیرون بکشد،
سوار کند ببرد بیاندازد توی بغل یکی از تو تلخ تر و از رییس بزرگتر و از استاد عینکی تر